جدول جو
جدول جو

معنی کرم زدگی - جستجوی لغت در جدول جو

کرم زدگی
(کِ زَ دَ / دِ)
کرم خوردگی. شپشه افتادگی. تسویس. (از یادداشت مؤلف). رجوع به کرم زدن و کرم افتادن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرمازدگی
تصویر گرمازدگی
عارضۀ ناشی از گرمای شدید که سبب ضعف، سرگیجه، حالت تهوع و تندی نبض می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرمازدگی
تصویر سرمازدگی
آفتی که از سرمای سخت به گیاه ها و درختان یا میوۀ آن ها برسد، در پزشکی آسیبی که به واسطۀ سرمای شدید در بعضی از اعضای بدن پیدا شود و شبیه سوختگی است
فرهنگ فارسی عمید
(بَ هََ زَ دَ / دِ)
عمل برهم زدن: سطع، دست برهم زدگی. (منتهی الارب) ، در خانه. (آنندراج) (برهان) :
دل به یقین ای پسر خزانۀ دینست
چشم تو چون روزنست و گوش چو برهون.
ناصرخسرو.
گوهر دین چون درین خزانه نهادی
روزن و برهونش هر دو سخت کن اکنون.
ناصرخسرو.
، حصار. (برهان) (آنندراج). دیوار گرد قلعه:
دل را به دین بپوش که دین دل را
درخورد بام و ساخته برهون است.
ناصرخسرو.
رسته شد از بار جهل هرکه خرد
جان و دلش را ستوده برهون شد.
ناصرخسرو.
دل خزینۀ تست شاید کاندرو از بهر دین
بام و بوم از علم سازی وز خرد برهون کنی.
ناصرخسرو.
، چوب بندی و خاربست، محوطه، خانه کوچک، آرایش و زینت. (برهان). آرایش. (شرفنامۀ منیری) ، کمرگاه و کمر کوه. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی برق زده. حالت مبتلابه اصابت برق شده. رجوع به برق زدن و برق زده شود، خوردن و گرفتن و آمیختن چیزی را. (از منتهی الارب) ، پریشان و پراکنده شدن، رنگ برنگ گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). لازم است و متعدی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ زَ دَ / دِ)
جن زدگی. سفع. صرع
لغت نامه دهخدا
(شَ زَ دَ / دِ)
خجلت. شرمندگی. (یادداشت مؤلف). رجوع به شرم زد و شرم زده شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ زَ دَ / دِ)
چشم زخم. عین الکمال. اثر چشم بد و شور: و خاصیتش (خاصیت فیروزه) آنکه چشم زدگی بازدارد. (نوروزنامۀ خیام)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گرمازدگی
تصویر گرمازدگی
بیمار شدن بر اثر حرارت بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برق زدگی
تصویر برق زدگی
مبتلا به اصابت برق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم زدگی
تصویر چشم زدگی
چشم زخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پری زدگی
تصویر پری زدگی
جن زدگی صرع سفع
فرهنگ لغت هوشیار
حالت سرما زده، آفتی که به سبب سرمای شدید به درختان و میوه های آنها رسد، آسیبی که به علت سرمای سخت در برخی از اعضای بدن ایجاد میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کپک زدگی
تصویر کپک زدگی
قالبٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کپک زدگی
تصویر کپک زدگی
Moldiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کپک زدگی
تصویر کپک زدگی
moisissure
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کپک زدگی
تصویر کپک زدگی
カビ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کپک زدگی
تصویر کپک زدگی
پھپھوندی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کپک زدگی
تصویر کپک زدگی
ছত্রাক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کپک زدگی
تصویر کپک زدگی
รา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کپک زدگی
تصویر کپک زدگی
küflülük
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کپک زدگی
تصویر کپک زدگی
곰팡이
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کپک زدگی
تصویر کپک زدگی
发霉
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کپک زدگی
تصویر کپک زدگی
עובש
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کپک زدگی
تصویر کپک زدگی
फफूंदी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کپک زدگی
تصویر کپک زدگی
schimmel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کپک زدگی
تصویر کپک زدگی
mohosidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کپک زدگی
تصویر کپک زدگی
пліснява
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کپک زدگی
تصویر کپک زدگی
плесень
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کپک زدگی
تصویر کپک زدگی
pleśń
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کپک زدگی
تصویر کپک زدگی
Schimmeligkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کپک زدگی
تصویر کپک زدگی
mofado
دیکشنری فارسی به پرتغالی